رهگذر
آنکس که میگفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد.رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه میرفت.صدای خش خش برگ ها همان آوازی بود که من گمان میکردم می گوید:دوستت دارم...
RSS