نفرین
ماچون دو دریچه روبروی هم...
اگاه زهر بگومگوی هم...
هر روزسلام و پرسش و خنده...
هر روز قرار روز اینده...
اکنون دل من شکسته وخسته است...
زیرا یکی از دریچه ها بسته ست...
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد...
نفرین به سفر که هر چه کرد او کرد
RSS